تلفن را برمی دارم و شماره می گیرم:
جان:بله.بفرمائید.
-جان.
جان:آوشرلوک.ببخشید.اون قدر سرم شلوغ بود که شماره رو نگاه نکردم.چطوری؟خوبی؟
-آره.خوبم.دیشب با مایکرافت صحبت کردم.
جان:این عالیه شرلوک.
-سرت شلوغه؟
جان:آره.یه کم.
-باشه پس فعلا خداحافظ.
جان:خداحافظ شرلوک.ببخشید.سرم یه کم شلوغه.
گوشی را می گذارم.
-سرش چطوری شلوغ بود؟تقریبا همه از بیکاری نمی دونن باید چه کار کنن! :|
درباره این سایت